قاتل خونسرد در تور نوپو
تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۴۱۶۵۴۸
به گزارش خبرنگار جامجم، ۲۲اردیبهشت امسال مردم در حال خرید و تردد روزانه در خیابان سلمان فارسی ایذه بودند که شنیدن صدای شلیک گلوله آرامش خیابان را به هیاهو و جنایتی هولناک تبدیل کرد. با حضور ماموران پلیس در کافه معروف ایذه آنها با جسد غرق در خون مرد جوانی روبهرو شدند که با شلیک گلوله به قتل رسیده و مشخص بود غافلگیر شده و فرصت هیچ واکنشی نداشته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یکی از شاهدان ماجرا به پلیس گفت: مرد جوانی سوار خودروی ال۹۰سفید رنگ مقابل کافه توقف کرد. چند دقیقه بعد از خودرو پیاده و وارد کافه شد. این قاتل که فردی خونسرد بود بعد از هدف قرار دادن لیموچی و شلیک چند تیر دیگر سوار خودرویش شد و از محل جنایت فرار کرد.
با به دست آمدن سرنخهایی از محل قتل، تیم جنایی تحقیقات خود را آغاز کرد. با شناسایی هویت قاتل مشخص شد او با مدیر مسئول روزنامه مشکل شخصی داشته و به همین دلیل مرتکب جنایت شده است.
در حالی که هیچ ردی از قاتل مدیرمسئول روزنامه توسعه جنوب در استان خوزستان نبود، کارآگاهان پلیس چند روز قبل موفق شدند رد پای عامل اصلی جنایت را در استان اصفهان شناسایی کنند. تحقیقات اولیه نشان میداد قاتل پس از جنایت همراه یکی از دوستانش به اصفهان فرار کرده و مخفیانه در این استان مشغول زندگی است.
سرانجام با شناسایی مخفیگاه متهم و همدستش و با توجه به اینکه آنها مسلح بوده و در منطقه مسکونی احتمال درگیری و تیراندازی وجود داشت، تیم نوپو یگان ویژه اصفهان مسئول دستگیری متهمان شد.
سردار رضا نصیری، فرمانده یگان ویژه استان اصفهان با اشاره به دستگیری متهمان در یک عملیات غافلگیرانه، گفت: تیم ویژه نوپو بعد از کار اطلاعاتی کارآگاهان جنایی با هماهنگی مقام قضایی عملیات دستگیری متهمان خطرناک را آغاز کرد و بدون شلیک یک گلوله و با غافلگیر کردن متهمان دو مرد جوان دستگیر شدند.
وی افزود: دو متهم دستگیر شده به قتل اکبر لیموچی مدیرمسئول روزنامه در ایذه خوزستان اعتراف کردند و عامل اصلی جنایت انگیزهاش را اختلافات شخصی عنوان کرد. متهمان در بازجوییهای تخصصی اعتراف کردند نقشه سرقت مسلحانهای را در یکی از شهرهای استان طراحی کرده بودند و اگر دستگیر نمیشدند، تا چند روز آینده نقشه خود را عملی میکردند.
منبع: جام جم آنلاین
کلیدواژه: نوپو قاتل ایذه سرقت مسلحانه مسئول روزنامه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۴۱۶۵۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روز خلیج فارس با شهنواز
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: حبیب احمدزاده نویسنده و پژوهشگر به تازگی یادداشتی را به بهانه روز خلیج فارس و یک عکس یادگاری، با عنوان «روز خلیج فارس با شهنواز» نوشته است.
مشروح متن این یادداشت در ادامه می آید:
این عکس را اواخر دهه هفتاد، امیرواحدی رفیقم از ما رفقای جنگش و استاد همایون شهنواز کارگردان دلیران تنگستان گرفت دم دهانه ورودی خلیج فارس به اروند رود روبروی شهر فاو عراق در سفری که نتیجه اش شد عاشق شدن استاد شهنواز به دریاقلی سورانی و نجات ابادان با دوچرخه.
از راست اسدالله، قبصه چی که جز لج و لجبازی با ما دیدبانها بلد نبود، وقتی بالای دیدگاه بودیم و ازش درخواست شلیک روی دشمن میکردیم، میگفت: باز این فرعون ها صبحونه شون را تو بهترین هتل دنیا خوردند رفتن بالا فکر میکنن ما قبضه چی ها نوکر و بردشون هستیم و تو این گرما دست به سینه دستوراتشون، وقتی هم اولین شلیک کردی بعد فرمایشاتشون تازه شروع میشه حالا شلیک بعدی پنجاه تا بالا بیست به راست دومی از راست پرویزه که بخاطر کفتراش تو جنگ مونده و هشت سال ماند و ماند و هشت بار مجروح شد یکبار شش گلوله تیربار، یک بارش سی و شش تا ترکش، یک بار دیگه چشم راستش و یک بار هم که روی تخت بیمارستان جنگی با ان خونریزی شدید و قطع نشدنی رگ بین دو پا میگفت:
دیگه به من نگید پرویز بگید پروین
و جراحش غش کرده بود از خنده
و بعد اون سمت چپی استاد شهنواز، اقا قاسم مسئول و پدر ما کوچولو بسیجی های مقر اسکله هشت که از همان روزهای اول جنگی با رفیقش حسین لدن (مادر همون بچه ها) وقتی فهمیدن بعثی ها، تو جاده خروجی شهر ابادان مینی بوس و اتوبوس و سواری مردم بیگناه را میگیرند و هرکس ریش داره را پیاده و به اسارت برده و یا اعدام صحرایی میکنند قسم خوردند تا ابادان از محاصره در نیاد ریششون رو نزنند و ریششان بلند شد و بلند شد و و بلند شد تا انکه شانسشون زد و محاصره شهر یک سال نشده شکسته شد وگرنه حالا حالاها هرسال رکورد جدیدتر ریششون تو کتاب رکوردهای گینس جابجا و قیافه هردویشون هم طوری ثبت میشد که تا حالااینقدر گمنام نمونند.
ولی یک سال کمتری بعد، قاسم با برادر کوچکترش رضا که همسن من بود تو مرحله سوم عملیات خرمشهر با هم مجروح شدند وقاسم داغان و مجروح روز ازادی خرمشهر و وسط غریو شادی مردم تو خیابونا بود که ننه قاسم نتوست تحمل کنه و زد زیر گریه و خبر شهادت رضا را وسط شادی اون همه مردم به قاسمش داد.
این عکس را امیر گرفت، که با هم مهمات های خمپاره اسدالله را میدزدیم و بعد به خودش میدادیم که برامون شلیک کنه برای همایون شهنواز اشنایی با این بچه ها اون روز تو دهنه خلیج فارس طوری بود که انگار همرزم های رییسعلی دلواری رو پیدا کرده به هر حال برای من روز خلیج فارس با تمام جغرافیای داخل و بیرون این عکس همگی از این جور آدم ها هستند و بس!
کد خبر 6095029 فاطمه میرزا جعفری